- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
در برت ناله و سوز جگرم بیشتر است پیش تو بارش چشمان ترم بیشتر است جان زهـرا به بر خویش نگه دار مرا چون جدا از تو شوم دردسرم بیشتر است گرچه فـرمود نبی در یمنی پیـش منی در مـدار نفـس تـو اثـرم بـیـشـتر است به سرم دست کش اما ز سرم دست نکش زیر دستت که نباشم خطرم بیشتر است آخـر کار که سلـمان به مدائن جان داد گفت با یار که میل حضرم بیشتر است بُـعـد مـنـزل نـبـود هــمــسـفـر مـا امـا گاه در نزد تو بُعـد سفـرم بیـشتر است در قفس اوج نگیرد پر پرواز که هیچ تازه بشکستگی بال و پرم بیشتر است نـام اربـاب که آیـد بـه لبـم در دل شب شاهدم باش که اشک سحرم بیشتر است هنرم نوکری است و نفسم خرج حسین لیک در روضۀ مادر هنرم بیشتر است مادرت گفت پس از «فضه خُذیني» مهدی اشک امروز به هجر پسرم بیشتر است دست بشکسته و پهلوی شکسته غم نیست به سوی غربت مولا نظرم بیشتر است
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
حالا که بیپـنـاه شـدم یابن فـاطـمه مـحتاج یک نگـاه شدم یابن فاطمه با دست خویش آبروی خویش بردهام بـیـچـارۀ گـنـاه شـدم یـابن فـاطـمـه تا خواستم زمین بخورم با دعای تو هر بار رو به راه شدم یابن فاطمه پـایـان کـار من شـده امـا نـیـامـدی خـیـره به قـبـلگاه شدم یابن فـاطمه ای کاش همچنان شهدا وقت رفـتنم بینم چو قرص ماه شدم یابن فاطمه اما زمان زمان گریه به غمهای مادرت در زمرۀ سـپـاه شـدم یابن فـاطـمه قدری غم غـریبی مولاست در دلم سر در مـیان چـاه شدم یابن فاطمه با که بگویم از غم مظلـومی عـلی دلـخـون شبـیـه آه شدم یابن فـاطمه با گریه بر حسین عزیز تو میشوم با آنکـه رو سیـاه شدم یابن فـاطمه هنگام روضه چشم مرا گریه باز کرد راهـی قـتـلـگـاه شدم یابن فـاطـمـه از لطف حـاجت دل ما را روا کنید ما را مـسـافـر حـرم کـربـلا کـنـید
: امتیاز
|
زبانحال صاحب الزمان عجل الله تعالی با حضرت زهرا سلام الله علیها
برخاک با شکسته پری گریه میکنم بر زخم مانده بر جگری گریه میکنم با خاطرات کوچۀ باریک سالـهاست درتنـگـنای هر گـذری، گریه میکنم از لحظهای که سینۀ تو پشت در شکست تا میرسد صدای دری گریه میکنم در روضهای که میشنوم اسم میخ را با ضـجّـۀ بـلـنـدتـری گـریـه میکـنـم من داغـدار آتـش و خاکـسـترم که با تصویر چوب شعله وری گریه میکنم درد هـزارسالۀ من درد بیکسیست چون شمع جانت آب شدن را چشیدهام در شعـلهها مـذاب شدن را چـشیدهام عمری ست مثل بازوی خیبر گشای شهر محصور در طناب شدن را چشیدهام روی تو را نمک نشناسان زمین زدند منهم غـم جـواب شدن را چـشـیـدهام چون عمه زیر هجمی از آلام و دردها گل بـودن و گـلاب شدن را چشیدهام چون قلب بی قرار حسینت شکستهام مثل حـسن عـذاب شدن را چـشیدهام تا روی سیـنهات اثر میخ باقی است میآیم و زمین و زمان مات میشود دامان کعـبه عرصۀ میـقـات میشود با دستـهـای عـدل، برای ستـمـگران دنـیـا بَـدَل به دار مـکـافـات میشـود نور هـدایـتی که به دسـتـم سپـردهاند تکـثـیـر در تـمـامـی ذرّات مـیشـود وقتی سقـیفـه را بکـشانم به محکـمه حقِّ گـرفـتـه از پـدر اثـبـات میشود با آتـشی که سوخت در، خـانۀ تو را نمرود شهر سخت مجـازات میشود من میرسم به پیکر اسلام جان دهم
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
گرچه بیمنت همیشه نان رسانی میکنی جور دیگر فـاطـمیه مهـربـانی میکنی روضه زهرا کجا، پَستی شبیه من کجا آبـرو دار جهـان! پـا در مـیانی میکنی؟ عرش میریزد بهم، آقا تو وقتی گریه بر یـاس هجـده سالۀ قـامت کمانی میکنی
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
مبین ز فاطمیه شورشی در عالم نیست به روضه راه ندارد دلی که محرم نیست اگـر مـصائـب زهــرا نـبـود مـیگـفـتـم غـمی عـظـیـمتر از مـاتم مـحـرّم نیست دوباره سفرهٔ اشک و به لطف صاحب عزا برای اهل مصیبت غذا و نان کم نیست هزار شکر که در روضهٔ خصوصی تو نشـستهایم و به تن جز لباس ماتم نیست دلم به لطف تو پیـوند خورده با روضه مرا بیخش که این رشته گاه محکم نیست مگر تو گریه کنی زخم دست و پهلو را به درد فاطمه جز گریۀ تو مرهم نیست بـیا بگـو که نـیـفـتـاد بـین کـوچۀ تـنـگ بیا بگو که رخش نیلی و قدش خم نیست
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
فـراق تـو بـر دل شــرر مـیگـذارد شب غـصـه را بیسحـر میگـذارد به سـودای روی تـو ای مـاه زهـرا دلـم در شـب خـود قـمـر میگـذارد اگـر تـو بـیــایـی ولـی مـن نــبـاشـم چه داغـی به روی جگـر میگذارد من آن طفـل نـامهـربـانم كه سر را بـه دامــان لـطـف پــدر مـیگــذارد كـنار تو در روضهها گـریه كـردن روی اشـکهــایــم اثــر مـیگـذارد عــزادار زهــرا دل غــصـه دارت شـبـی تـلـخ را پـشت سر میگـذارد صـدای نـفـسهـای مــردی مـیآیـد كـه دارد بـه دیـوار سـر مـیگـذارد
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
باز عـطـر یـار آمد و دنـیا به کـام شد یعـنی دوبـاره موقـع عـرض سلام شد این لطف هیئت است که حتی کسی چو من با تو مـیان روضه چنین هـمکـلام شد شکـر خدا که سـایـۀ الـطـاف مـادرت با دست تو به روی سـرم مـستـدام شد باز آمدم که گریه کـنم شاید اشک من بـر زخـمهـای مــادریات الـتـیـام شـد روضه بخوان ز غربت مولا که بعد از این خورشید عمر فـاطمهاش روی بام شد تـازه مصیـبت دل حـیـدر شـروع شـد هـرچـند درد پـهـلـوی مـادر تـمـام شد ای منـتـقـم به پهلوی زخـمـی مـادرت دیـگـر بـیـا، بـیـا کـه زمـان قـیـام شـد
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بهـار بنـدگیام را خـودم خـزان کـردم گـنـاه کـردم و از کردهام زیـان کـردم چـقـدر دل، سـرِ آمـال خـویـش آزردم چه کارها که برای دو لـقمه نان کردم رضای صاحب خود را نکردهام منظور نگاه بر سخن و حرف این و آن کردم به جای خیر فـقط دردسر شدم عمری همیشه خون به دل صاحب الزمان کردم مرا گرفت به آغوش و زیر و رویم کرد همین که وضع بدم را کمی بیان کردم هزار بار زمین خوردم و خدا را شکر هــزار بـار تـوسـل بـر آسـمـان کـردم مرا همیشه دعا کرد و مهربان تر بود از آن چه در همۀ زندگی گـمان کردم همین که فـاطـمه گـفـتم مرا خریـد آقا قـسم به فـاطمه صد بار امتحـان کردم دم غـروب غـریـبـانـه گـریـه و زاری بـرای غـربت آن قـبـر بینـشان کردم پرش شکسته پرستو و در قنوتش خواند: هـوای پـر زدن از بـین آشـیـان کـردم برای آن که نبـیـند عـلی چه شد دسـتم سه ماه بازوی خود را از او نهان کردم
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دوبـاره گرد یتـیـمی نشـسته بر مویت و رود رود عزا جاری است از رویت به یاد مادرت امشب نشـسته میخوانم نـماز صبر به محـراب طاق ابـرویت گمان کـنم که شـمـیـم مـدیـنـه را دارد اگر به ما رسد امشب نسیمی از کویت دوباره دست گـدایی دراز خواهم کرد برای گریه به غـمهای مـادرت سویت شبـیه قامت زهـرا شکـسته است قدت شبـیـه زانـوی مـولا خـمـیـده زانـویت به یـاد زیـنـبی و گـیـسوی پـریـشانـش اگر دوباره پریشان شده است گیسویت برو مدینه و از مرتضی بپرس چه شد که رفت نیمه شب از آشیان پرستویت
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
از نـحـسی گـنـاه بـهـایـم عـوض شـده حال دعـا و سوز و نـوایم عوض شده خـیـلی دعـا بـرای ظهـورت نکـردهام یادت نـبـودهام که دعـایـم عـوض شده یک روز غرق شهوت و یک روز مست جاه معـلـوم میشود که خـدایم عوض شده چشمی که خشک شد به امامش نمیرسد حالات چشمِ عـقـده گشایم عوض شده دیشب دعام کردی و بیخود نبوده که از صبح زود، حال و هوایم عوض شده تو رحـمـتی و با نظـرت سوی نـامهام با فعل خیر، جرم و خطایم عوض شده آلـــودهام قــبــول ولــی بـیپــنـــاه نـه اصلا مگـر امام رضایم عوض شده؟! خیبر شکن مقابل زهرا نشست و گفت: در بسـتری و حال سـرایم عوض شده زهـرا تـمـام قـوّت جـان مـنـی، بـخـند با گـریـهات زمانه بـرایـم عـوض شده دیشب عـبـام را رویت انـداخـتـم ولـی دیدم سحر که رنگ عبایم عوض شده
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
رانـدن درمانـدگان اصلا نمیآید به تو جز عطا، ای آسمان اصلا نمیآید به تو دلـشکـسته آمـدم سویت، پـنـاه آوردهام دل شکستن بیگمان اصلا نمیآید به تو من سرم خورده به سنگ و ناتوان برگشتهام قهـر با این ناتـوان اصلا نمیآید به تو حق من این است رسوایم کنی با این وجود حضرت صاحب زمان اصلا نمیآید به تو ما عزاداران زهرائیم، پس با این حساب بـستن در رویـمان اصلا نمیآید به تو دید، حیدر همسرش را مو پریشان، ناله زد: ای بهار من، خزان اصلا نمیآید به تو تو سـتـون لشکـر مرد غریب یـثـربی فـاطـمه، قـدِ کـمان اصلا نمیآید به تو
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
وقتی میان روضهها باگریه خلوت میکنم آقا شبیهِ تو کمی، احساس غربت میکنم! وقتِ خطا، الاّ شما، بوده حواسـم بر همه از اینکه هستی شاهدم، همواره غفلت میکنم وقـتی برای تو نشد، سودی ندارد ندبهها با اسم تو از عشق تو، من کسب شهرت میکنم! تنهاترین مردِ زمان، در جمعههای بیکسی حاضر شما هستی و من، هر هفته غیبت میکنم! از معـصیت تـنهـا شدم، آلـودۀ دنـیا شدم دارم برای لـذّتِ یک روزه همّت میکنم! حُبّ علی و آل او، خیرالنعم باشد ولی… من با گناه و معصیت کُفرانِ نعمت میکنم! حالا نشسته غـصّۀ، عالم به رویِ سینهام از دست نَفسِ سرکشم، اینجا شکایت میکنم! یاد شهـیدان حـرم، خـیلی خجالت میکشم از اینهمه جاماندگی، احساس ذلّت میکنم! با اینهمه در دو جهان، با آبرو کردی مرا بر نوکـرانِ مـادرِ سادات خـدمت میکنم! دلتنگِ صحنِ حیدرم، بیتابِ شهر کربلا دورم ولی با چشمِ دل دارم زیارت میکنم! مادر به من آموخته، باید فدای دین شوم دار و ندارم را فـقط وقف ولایت میکنم! غصه نخور با فاطمه یاری نمیخواهی شما من یک تنه از حرمتت، آقا حمایت میکنم!
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
رو بگـردانی زِ ما دنـیا جهـنم میشود روزیِ ما روز و شب اندوه و ماتم میشود عاقبت هرکس دلش را شستشو داد از گناه در حـریم آیـۀ تطهـیر، مَحـرم میشود در سر و رویم شده پیدا دگر موی سپید فرصت دیدار دارد روز و شب کم میشود
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دستـم به دامـانت بـرایـم چـارهای کـن من جـز به دستانت به جایی دل نبستم اصلا خبر داری در این دوران غیبت از دوریت یـعـقـوبهای شهـر مُـردند عـاشـق نـبـودم حـیـف، اما مطـمـئـنـم اینجا کـسانی عاشقـت هـستـند برگـرد آقــا بــیــا تـا مـــردم دنــیــا بــدانــنــد نـامـوس مـردم را نـبـایـد بـا لـگـد زد بـیآبـروهـایـی کـه در روز دوشـنـبـه گـل را میان کوچـهها گـلـبرگ کردند مـادر که بـاشد زنـدگـی زیـباست امـا مـادر نـبـاشـد زنـدگـی مـعـنــا نــدارد مـادر به فکـر بچـههـایش هست حـتی وقـتی که زیر خـاک بـاشد در مـدیـنه
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
یک جهان روضه و یک چشم پُر از نم داری آه، آقـای غــریـبـم به دلـت غــم داری دردِ بی مادری ای کاش دوایی میداشت فـاطـمـیّـه شده و اشـک دمـادم داری صاحبِ مجلس روضه، غم مادر دیدی بر درِ خـانۀ خود، بـیـرق ماتـم داری دردِ دل کـن که نگـویـنـد غـریـبی آقـا بین این سینه زنان، مونس و مَحرَم داری دلِ یعقـوبیِ مادر ز فراقت خون است یوسف مصر بقا، قصد سفر هم داری؟ دل، حسینـیّۀ چشمان تو شد مـولا جان باز هـم وقت عـزا، یـاد مُـحـرّم داری گاه در کوچه و گه کرب وبلا میگریی داغ یک پهـلو و انگـشتـر خـاتم داری
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
این روزها نگاه تو از خون دل تر است گـویـا دلت حسیـنـیۀ اشک مـادر است شال عـزا دوبـاره نـشسته به دوش تو شالی که حیف، سوخته از آتش در است گـلـبـرگ های گـونۀ شبـنـم گـرفـتهات زخمی، شکسته، نیلی، چون یاس پرپر است ای وارث تـمـامـی غـمهـای اهـل بیت این روزها غریبی تو مثل حیدر است چـون دیـدهام تو را و سـلامت نـدادهام یا تو سلام کردهای و گوش من کر است مُردن میان روضه اگرچه سعادت است در روضههای فاطمیه باز بهتر است زیرا که اشک یک شبِ این فاطمیهها بـا گـریـۀ تـمـام مـحــرم بـرابـر اسـت حـالا بیا و روضه بخـوان آتـشـم بزن چشمم به نالۀ تو و یک وای مادر است یا رب کجا رواست زنی را کتک زنند وقتی که زن مقابل چشمان شوهر است
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بیتو هر جا میروم احساس غربت میکنم راه بر جایی ندارد هر چه همّت میکنم نامـۀ اعـمـال من حـال تو را بـد میکـند جمعهها بدجـور احساس خجالت میکنم
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
گـدای اهل بـیـت تا به آسـتـانـه میرسد عطا و لطف هل اتی ز هر کرانه میرسد ولیِ عصر هر کجا همیشه شد گره گشا به سوی ما عنایتش به هر بهانه میرسد اگرچه بیلـیـاقـتـم، بـرای یـار زحـمـتم خوشم سلام هر سحر به آن یگانه میرسد به خاک غم نشستهام، چراکه پَر شکستهام مگر پرنده این چنین به آشیانه میرسد؟! شده امیـد من هـمه، نـوای یابن فـاطـمه به داد من همین نـوای عاشقانه میرسد رسیده وقت پا شدن، به هوش باش سینه زن به شهر ما دوباره خیر مادرانه میرسد فقط نه بیت هل اتی، به شعله سوخت از جفا تمام نار دوزخ از همین زبـانه میرسد بس است بهرِ گل همین، که خوب پرپرش کند به سمت صورتش که باد تازیانه میرسد به روی خاک مادری نشسته است ای خدا گمان کنم به سختی آخرش به خانه میرسد دلیل غـاضریه در وجـود فـاطمیه است بدون فـاطمیه کس به کـربـلا نـمـیرسد
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
لطفی نما غلام به لب جان رسیده را بشنو فغان این دل در خون تپیده را چـشمی دگر بده صنما تا كه بنگـرم آن خـال گـوشـۀ لـب تو آرمـیـده را روح لطیف تو نفـس پـاك و حق تو در بند خود كشیده صفای سپـیده را صف بستهاند سرو و صنوبر به راه تو تا خـم كـنند پـیـش تو قـد كـشیـده را امشب بیا كه سینه پُراز شور عشق توست تا فـرش پـای تو بنـمایم دو دیـده را جانا... دلـم هـوای تو كرده تفـضّلی وقف تو كردهام دل از غم رمیده را پرده بكش ز چهره ببینم دمی تو را بر من نشان بـده وجـنـات نـدیـده را شد فاطمیه و دل ما مست فاطمه است بر ما عیان نما حـرم آن شهـیـده را اشك مرا بگـیـر و ببر نـزد فـاطـمه مرهـم گـذار زخم تـن قـد خـمیده را ما را ببر به علقمه یا اینكه خود بیا تشریـح كـن قـصۀ جـسـم دریـده را تیغ دو سر بكش ز نیام و بریز سر بستان تقاص خون سرِ سر بریده را
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
عـاقـبـت دردم دوا خـواهـد گـرفـت دامـنـت دست مـرا خـواهـد گـرفت هر شب "الـلهم عجل..." خـوانده ام روزی آخر این دعـا خواهد گرفت من اگـر مُــردم غــبــارم عــاقـبـت روی دامـان تو جـا خـواهـد گـرفت ای ز مـادر مـهـربـان تـر خـوبتـر کی دلـت از دست ما خواهد گرفت! چشمت این ایـام خون خواهد شد و قلبت از این روضهها خواهد گرفت تو اگر یک بار روضه خوان شوی روضـۀ ما تـازه پـا خـواهـد گـرفت روشن است از حال و روز مادرت زود بیـمـارت شـفـا خـواهـد گرفت بعـد از این هـمسایه راحت میشود حـیـدر از فـردا عـزا خواهد گرفت فـاطــمــیــه عـاقـبـت از دسـت تــو دست من یک کـربلا خواهد گرفت
: امتیاز
|
زبانحال امام زمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت مادر
مـادری دارم به نـام بـانـوی روز الـست دست و بازوی خدا را اوست چون بازو و دست مادری دارم که شأنش در حدیث قدسی است او همان سرلوحۀ لوح و قلم بود از الست مادری دارم که هستی هست زیر چتر او در هدایت شیوهای دارد جهان را، چیره دست مادری دارم که با فـتح المبینِ کـوچهاش نقطۀ عطف دفاعش از علی پشت در است انقلاب فـاطمی دست عـلـی را بـاز کرد ورنه محکم ریسمانِ جهل را ابلیس بست بازوی زهرا شکست و دست مولا بسته شد شد از اینجا کوثرِ قرآن به عالم سرپرست کوچه را گفتم که سیلی نور چشمش را گرفت آنقدر گویم که حتی از حسن هم دیده بست آشنـاتـر از هـمـه بـا مـادرم، دیـوار شـد چادرش خاکی شد و رویش از آن دیوار خست گـوشواری که جـدّم هدیه بر او داده بود پیش من شد پاره پاره،لالۀ گوشش شکست بسکه اهل کذب تکذیبش نمودند ای دریغ تار و پود آرزوهای عـلی از هم گسست آنکه نور سجدهاش روشن تر از خورشید بود یک تنه جنگید با خفـاشهای شب پرست مادر من با چهـل نامرد جـنگـید آشکـار ای بنازم همتش را یک زن و این ناز شَست نور را با تارِ بیپروا چکار ای اهل درد؟! هـیـزم آوردند مـردم! مردم آتـش پرست مادری دارم که پشت در سپر شد بر علی سیـنۀ گـنجـینۀ اسـرار پشت در شکـست بیامان ضرب لگـد آمد به درب سوخته ضربهها از بسکه سنگین بود او از پا نشست مادرم از زیر در میخواند مولا را به خویش پایکوبان حمله ور بودند و مادر پای بست جـانشین وحـی، شد خـانه نـشین امّا نشد بعد پیغـمبر دمی دین خـدا بیسـرپرست خود تسلی میدهم خود را در این داغ بزرگ نالۀ مادر به گوش آید هنوز از دوردست
: امتیاز
|